• مارس 3, 2019
  • 3455 بازدید

سری با تاسف تکون دادم و گفتم
_تو آدم نمی‌شی مطمئنی راه و داریم درست میریم؟شب شد آرمین گیر نیفتیم بین یه گله حیوون.
با طعنه گفت
_گیر میوفتیم دیگه تو ماشین بودیم حداقل اگه خرس بهمون حمله می کرد درا رو قفل می کردیم.الان چی؟
با ترس گفتم
_خرس؟آرمین اینجا خرس داره؟
_هوم… جنگله دیگه پر از گرگ و خرس
ناخودآگاه بیشتر بهش نزدیک شدم و وحشت زده گفتم
_بیا برگردیم تو ماشین…
_نه.. نه دیگه حالا که خواستی راه بریم پس میریم فقط چون شب شد ممکنه گرگا بیدار بشن صدای زوزه شنیدی جیغ نزن.
آب دهنم و قورت دادم و گفتم
_آرمین تو رو خدا بیا برگردیم به خدا من می ترسم.
عمدا حرصم میداد این بارم گفت
_عیب نداره قصه ی عشقمون جاودانه میشه. استاد و دانشجویی که خوراک خرس ها شدن.
به بازوش چنگ انداختم که صداش در اومد
_گوشت تنم و کندی با اون ناخنات.
با وحشت به اطراف نگاه کردم و گفتم
_اگه از بین این درختا یه خرس بیاد بیرون چی؟آرمین بیا برگردیم غلط کردم گفتم راه بریم
خندید و گفت
_به یه شرط…
_چی؟
_باهام ازدواج کن.همین فردا.
ابروم بالا پرید و گفتم
_تو مطمئنی امشب خوراک خرسا نمیشیم که برای فردا برنامه می‌ریزی؟
_باشه اگه زنده موندیم باهام ازدواج کن
_اگه زنده موندیم… آرمین یه صدایی نشنیدی؟
گردنش و خاروند و گفت
_چرا فکر کنم صدای پای خرس بود.
دستم و دور شکمش پیچیدم و با ترس گفتم
_امشب میمی‌ریم حلالت نمیکنم آرمین اون دنیا یقه تو می‌گیرم.
روی سرم و بوسید و گفت
_محکم تر بچسب بهم صدا داره نزدیک تر میشه.
گوشم و تیز کردم… راست می‌گفت صدا داشت نزدیک تر میشد اما صدای پای خرس نبود.
گوشام و تیز کردم..بیشتر صدای آب بود و یه آهنگ ملایم.
خواستم حرفی بزنم که آرمین برگ های درخت تنومندی و کنار زد.
با دیدن صحنه ی مقابل نفسم بند اومد.

با لکنت گفتم
_این جا رو ببین چه قشنگه آرمین.
جوابی نداد. مات صحنه ی مقابلم بودم،یه خونه ی کوچیک و نو ساخت چوبی درست وسط جنگل کنار رودخونه…
با چشمهایی که برق میزد گفتم
_یعنی صاحب اینجا راضی میشه امشب و مهمونش بشیم؟عجب خونه ی خفنی ساخته آرمین.
شونه هام و ول کرد. دستم و گرفت و گفت
_بریم ببینیم مهمون نمی‌خواد. می تونی از رودخونه رد بشی یا بغلت کنم؟
می تونستم اما با بدجنسی گفتم
_کولم کن.
چپ چپ نگاهم کرد و گفت
_رو بهت دادم پرو شدی ضعیفه میخای رو پشتم سوار بشی.
معنادار نگاهش کردم و گفتم
_پس بغلم کن.
با نگاه خاصی به چشمام زل زد. قدمی جلو رفت.پشت شو بهم کرد و گفت
_بپر بالا بار آخرتم هست که از من سواری میگیری.
ذوق زده پریدم روی کولش و دستام و دور گردنش حلقه کردم که صداش در اومد
_اول کاری میگفتی قصد خفه کردنم و داری دیگه. شل کن دست و…
پاهام و دور کمرش حلقه کردم و گفتم
_غر نزن راه بیوفت.
نفسی از روی حرص کشید و راه افتاد.
_حواست هست داری پرو میشی؟باید از برق بکشمت
موهاش و کشیدم و گفتم
_حقته با تو باید بدتر از اینا رفتار کرد.
_به موهام چیکار داری؟هانا هوا برت نداره که هر چی گفتی و هر کار کردی هیچی نمیگم بهت..
بی قید گفتم
_تو هم هوا برت نداره که ازت می ترسم.حالا که رودخونه رو رد کردیم بذارم پایین.
با بدجنسی گفت
_نمیشه.
_زده به سرت؟میخوای در بزنی در و باز کنن زشته آرمین بذارم پایین.
بی پروا چند تقه به در زد و گفت
_زشت نیست میگم زنمه.
سرم و توی گردنش فرو بردم و گفتم
_خدایا الان آبروم میره آرمین تو رو خدا تا در و باز نکردن من و بذار پایین
صدای تیک باز شدن در و شنیدم و پشت بندش صدای آرمین که گفت
_اینجا رو نگاه

سرم رو بلند کردم و از زیر چشم به صحنه ی مقابلم نگاه کردم.
با زبون بند اومده ای گفتم
_این جا…
جوابش نفسم رو بند آورد
_این جا برای توعه عسلم.
از کولش اومدم پایین و مات برده جلو رفتم.
این خونه ی چوبی،با گلبرگ های تزئین شده…با کاناپه ی رنگی مال من بود؟
ناباور گفتم
_همش نقشه بود؟گیر کردن ماشین و… آرمین من یه ساعته از ترس مثل سگ میلرزم اون وقت تو…
پقی زد زیر خنده و گفت
_بد شد مگه؟کل راه چسب بودی به خودم.
با حرص نگاهش کردم که در و بست،قفلش کرد و گفت
_فکر کردی بلوف میام؟گفتم تلافی لخت گذاشتن امروز و سرت در میارم خانم کوچولو آوردمت وسط جنگل از هر راهی بری بی راهه ست.موبایلم که آنتن نمیده در خدمت خودم هستی ..
با بهت نگاهش کردم و گفتم
_خیلی آشغالی… حیف از اینجا خوشم اومد وگرنه دونه دونه موهات و میکندم.
پشتم و بهش کردم که از پشت بغلم کرد و کنار گوشم پچ زد
_بخشیدیم؟
لبخند از لب هام پر کشید… با صدای آرومی گفتم
_هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم این دستات داشت تن لخت یه زن دیگه رو لمس می‌کرد.شاید مجبورم کنی و مثل همیشه موفق بشی من و مال خودت بکنی اما هر بار این دستات به تنم بخوره من صحنه ی خیانت تو به یاد میارم.
بوسه ای به لاله ی گوشم زد و گفت
_برای اولین بار قول شرف میدم که…
وسط حرفش پریدم و گفتم
_قول نده.
نفسش و رها کرد و گفت
_دیگه باید به خاطرت چیکار کنم هانا؟سه ماه مجازات کم نبود؟به چی قسم بخورم که می‌خوامت؟ اگه راضی میشی چشم تا هر وقت بگی هیچ رابطه ای ازت نمیخام.منم که دارم این و می‌گم،منی که ارضای خودم واسم از همه چی مهم تر بود و هر شب یکی و تو تختم داشتم حالا دارم بهت قول می‌دم…زنم شو همین که حس کنم هیچ ننه حرومی جرئت نزدیک شدن بهت و نداره بسمه.وقتی اسم گندت تو شناسنامم نی حالم بده سگ میشم بسه؟یا باز باید منت بکشم تا بله بدی

 

به این پست امتیاز دهید.
رمان عروس استاد پارت 30
4.46 از 35 رای

پاسخ دهید!

نظرات بسته شده است.