مامان:متأسفم عزیزم ولی تنها راهیه که باعث میشه بابات راجب تو یکم احساس مسئولیت کنه! صورتمو جمع کردمو گفتم:اون بابای من نیست!اون یه عیاش خوش گذرونه!
کسی که فقط پونزده سال با من تفاوت سنی داره! آره خب من نتیجه یکی از شیرین کاریای دوره دبیرستانشم! ~~~~
دانلود رمان ددی از ناب رمان

دانلود رمان ددی
مامان:متأسفم عزیزم ولی تنها راهیه که باعث میشه بابات راجب تو یکم احساس مسئولیت کنه! صورتمو جمع کردمو گفتم:اون بابای من نیست!اون یه عیاش خوش گذرونه!
ساکمو داد دستمو گفت:جین من از پس مخارج تو بر نمیام!واقعا دارم کم میارم! بهتره یه مدتو با پدرت باشی تا اونم بفهمه در قبال تو مسئولیت هایی داره!
جین:ولی.. مامان:ولی نداره!به محض اینکه قبول کنه کمی از مخارج تحصیلو دانشگاهتو بده من برت میگردونم! وقتی از تو دوره تورو فراموش میکنه و نسبت به بودنت بی تفاوته!
پس بهتره بهش نزدیک باشی! از یه طرف مامانو بخاطر کارش سرزنش نمیکردم چون واقعا تحت فشار بودو از طرفی هم رفتن و موندن پیش پدری که من بچهی حرومش بودم بودم واسم آزار دهنده بود!
کسی که فقط پونزده سال با من تفاوت سنی داره! آره خب من نتیجه یکی از شیرین کاریای دوره دبیرستانشم! ~~~~
ماشینو جلوی حیاط چمن کاری شدهی لعنتیش نگه داشتو گفت:وسایلتو بردار جین.. وقتی دید حرکتی نمیکنم پیاده شدو به سمت در من اومد..
بازش کردو دست به کمر و با حالت طلبکارانهای پرسید:قراره تا ابد تو ماشین بمونی؟ پوفی کشیدمو ساکمو برداشت و جلوتر از من به طرف در رفت.. دستش که به زنگ خورد آروم از ماشین پیاده شدم..
آفتاب باعث شده بود اخم تندی رو صورتش جا خوش کنه! به بدنه ماشین،دست به سینه تکیه زدم منتظر موندم اون درو باز کنه.. وقتی بالاخره بیرون اومد،شرتی به بلندی یک وجب پاش بودو تیشرت رکابی تنش بود.. جالبه که بگم اون جوونو جذاب به نظر میرسید؟با اینکه سیو یک سال سنشه یه دختر شونزده ساله به اسم جین داره که حالا قراره مدتی مهمونش بشه!
باکس دانلود