دانلود رمان زمهریر هوراز ناب رمان

نویسنده: معصومه آبی

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه رمان :

رنگِ خون چون یاقوتی می درخشد وقتی بر سپیدی برف جاری شود .
خون می خواهد برایِ پایانِ زمهریرِ وجودش . .
ماکان مردی است پر از خشم ، پر از سرما . قسم خورده تا دستِ لرزان و دلِ یخ زده اش آرام نگیرد مگر زمانی که طعمِ خون را زیرِ زبانش حس کند . . . آنقدر قساوت دیده که خود ، قلبش را به دست گرفته و تقدیمِ زمستان کرده است . .
تا ببارد . .
تا یخبندان شود . .
تا قندیل ببندد . .
تا بکشد یا بمیرد . . .
قصه ای که جز بارشِ بارانِ خون بر سپیدی برف پایانی نخواهد داشت . . .

دانلود رمان زمهریر هور

چمدانش را بر زمین نهاد و شالِ پیچیده دورِ گردنش را اندکی آزاد کرد.
دستش را مشت نمود و نگاهی به درِ پیشِ رو انداخت، آرام، متفکر و بی حرکت.
رنگش پوسته پوسته شده و آثار گذر زمان بر آن مشهود بود.

به اطراف چشم چرخاند و همه چیز را به دقت زیر نظر گرفت، سپس به آرامی جلو رفت، زنگِ در را فشرد و کمی بعد صدایی بلند شد:
-کیه؟!
صدایِ مرد خشک بود و سرد:
-منم. باز کن!
لحظاتی بعد درِ فلزی با صدای بدی گشوده شد. پوزخندی زد:
-یه روغن میزدی بد نبود، کلِ شهر خبردار شدن!
مردی که در را گشوده بود، با پشتِ دست عرق از پیشانی گرفت و پوفی کشید:
-بیا تو، اوضاع داخل رو ببین، می فهمی چرا وقتِ روغن زدن به در رو نداشتم!
به آرامی از لای در گذشت؛ قد و قامت بلندش در پالتویِ سیاهی که تا رویِ زانویش کشیده میشد، فرو رفته بود.
همانطور که به خانه ی قدیمی و حیاطِ پر از برگ…

باکس دانلود
به این پست امتیاز دهید.
دانلود رمان زمهریر هور | معصومه آبی
5 از 1 رای
,,,,,,
مطالب زیر را حتما بخوانید